زیرنویس

به نام آنکه نوشتن را آموخت...

زیرنویس

به نام آنکه نوشتن را آموخت...





۳ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

من را نترسان.

تو خدای من نیستی..

تو هدیه ای و یا امانتی که یک خدا به بنده اش سپرده است...

تو امانتی گران، درون قلب بی کس منی...


عشق را، خدا با تو به من آموخته است.

با حضور تو ...

پس من را نترسان!

دوست داشتن تو کفر نیست، امانت داریست...



دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می‌کند

انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازه‌ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟



من، چگونه خویش را صدا کنم؟؟؟؟

چرا اینجوری ام؟ یعنی از بچگی همینجوری بودم.

یک عالمه حرف برای گفتن دارم و نمی توانم بگویم.

و حالا مدت هاست که می خواهم بنویسم اما تا به نوشتن می رسم، قلمم خشک می شود.

انگار حسی از درون به من می گوید: چه فایده؟ چه سود؟ از گفتن و نوشتن!

حرف تا وقتی حرف است که نگفته بماند. وقتی بر زبان آمد، باد هواست!

...

حالا تکلیف من چیست؟ نگفتنم یک درد است و گفتنم دردی مضاعف!!

...

دلم برای همه ی خوبانی که زمانی دوستم داشتند تنگِ تنگ است...

...


و درد نام دگر من است!